لباس_خوش_طراز_زن_سالاری!
معاون سامان دهی امور جوانان در گزارشی جدید آمار خودکشی سال قبل کشور را ۴۹۹۲ نفر اعلام کرد. در این گزارش آمده ست دوسوم خودکشی ها مربوط به زنان ست.
این گزارش را دو گونه می توان نگریست؛ نخست آنکه با واکنشی فرافکنانه، جوامع غربی و ماهواره و شبکه های اجتماعی را مقصر بدانیم و بدون تشویش اذهان عمومی، بپذیریم «ما همه خوبیم» و در نگاه دیگر این آمار را تلنگری به وضعیت زنان جامعه در نظر بگیریم و اعتراف کنیم:« حال ما خوب نیست».
خودکشی آخرین و نامناسب ترین راه حلی ست که یک شخص برای حل مشکلاتش انتخاب می کند،به عبارتی دیگر شخص به این نتیجه می رسد در مقابله با فشارهای درونی، خانوادگی و اجتماعی، تنها با حذف خودش به آرامش می رسد.
این که قتل نفس در زنان دو برابر مردان اتفاق می افتد، گویای واقعیت های تلخی از ساختارهای جامعه در حال گذار ایرانی ست. فارغ از دلایل روان شناختی و جنسیتی از جمله واکنش پذیری عاطفی زنان در ناکامی و علت های زیست شناختی، که منطقا" در همه جوامع می بایست منجر به نتایج یکسانی شود،یکی از عوامل تشدید کننده خودکشی زنان، عوامل فرهنگی اجتماعی ست.
در دو دهه اخیر به سبب پیشی گرفتن دختران و زنان در موفقیت های تحصیلی و دانشگاهی، ترویج دیدگاه های ترقی خواهانه و برابرنگر تربیتی در جامعه و به تبع آن تقویت فردیت و شکوفایی افراد، انتظارات زنان از مشارکت در تصمیم سازیها و تصمیم گیری های مهم در سطوح جامعه و خانواده بالاتر رفته ست، حال سؤال این ست آیا ساختارهای لازم برای تفویض نقش و مشارکت برای زنان مهیاست؟
هر چند در سطح فرهنگ عامه جامعه ما اصطلاح "زن سالاری" ، "زن ذلیلی" مصرف عام دارد و عده ای بر این باورند که قدرت از مرد خانواده به زن شیفت کرده ست ولی واقعیت های اجتماعی، قوانین مدنی و تخصیص قدرت در جامعه نشان می دهد که " زن سالاری" بیشتر در حد دادکشیدن های هنرپیشه های زن بر شوهران در طنزهای مهران مدیری نمود دارد.
ازیک طرف جامعه فرصت برابر برای رشد استعدادها و فردیت تا دوره جوانی برای هر دختر و پسری فراهم می کند و در عرصه های علمی دختران گوی سبقت را پسران می ربایند، از طرفی در عرصه زندگی اجتماعی خانوادگی و شغلی برخورد کاملا متفاوت ست. برای مثال مرد خواستگاری می کند، زن باید سازگار باشد، مرد طلاق می دهد، از طرف دیگر دخترانی را به خانه بخت می فرستیم که به جای اینکه به تکالیف زناشویی فکر کنند بر حقوق همسری و "من" فردیت یافته پافشاری می کنند و می جنگند و در جو خانوادگی "مردسالار" گاه چنان عرصه برنیازها و وجود زنانه آنها تنگ می شود که آرامش خود را در نیستی خویش می جوید.
نظریه پردازان حوزه خانواده معتقدند مشکلات روانی از جمله افسردگی و خودکشی ناشی از رابطه های طولانی مدت در زندگی ست. به زعم آنها در کنار هر شخص افسرده، یک فرد قدرت طلب، سلطه جو و کنترلگر وجود دارد. اگر بپذیریم هر شخص خودکشی گرا، دوره های شدید افسردگی را داشته است، می توان گفت جامعه ای که زنان دو برابر بیشتر از مردان خودکشی می کنند، مردان هنوز با شیوه سطله جویی، سرزنشگری و قدرت طلبی، دختران و همسران خود را ساکت نگاه می دارند. سکوتی که گاه ابدی ست.