* از تمام مشکلاتی که درمانگران با آن مواجه هستند عزت نفس بسیار پایین شاید رنج آورترین و شایعترین پدیده باشد. سه مولفه ضروری عزت نفس حس اثربخشی، اعتماد به عواطف خود و رابطهمندی است.
* هر فرد طیف گستردهای از پتانسیل های عاطفی دارد و هسته روابط ابژه بر مبنای تجربیات عاطفی، ساختار خود را شکل میدهد. برای اینکه این حالتهای عاطفی اصیل در ساختار خود پیوند زده شوند باید توسط مراقبین اولیه پاسخ داده و تسهیل شوند.
*اگر والدین فضایی برای رشد این سه مولفه فراهم نکنند کودک نمیتواند به حالت های عاطفیاش اعتماد کند و در حس کارآمدی و اثربخشی او اختلال ایجاد میشود. بنابراین نقص در ساختار خود ایجاد میشود که همراه با زخمهای نارسستیک و شرم و درماندگی خواهد بود. اضطراب از آشکار شدن این نقص حالت تنشی نارسیستیک ایجاد میکند که اصل اساسی برانگیزاننده شخصیت نارسیستیک است.
* کوهات در آخرین فرمول بندیاش در درمان بیماران نارسیستیک باور داشت که ترکیبی از ارضا و ناکامی، تعادلی بهینه برای بیمار فراهم میکند تا او از طریق فرایند درونی سازی دگرگون ساز بتواند درمانگر را درونی کند. این فرایند تدریجی درونیسازی درمانگر باعث ایجاد ساختار خود جدید در بیمار میشود. اما کوهات تا آخر عمر پاسخی مناسب برای اینکه ناکامی بهینه در درمان چیست نیافت.
* در مقابل بکال از ارضای بهینه صحبت میکند. او مفهوم "پاسخدهی بهینه" را جایگزین ناکامی و ارضای بهینه کرد. این دیدگاه در تضاد با روانکاوی کلاسیک است که ویژگی اصلی درمان تفسیر بر اساس ناکامی بهینه است. منظور بکال از پاسخده بهینه این است که هر چیزی که درمانگر انجام میدهد یا نمیدهد؛ هر چیزی که میگوید یا نمیگوید توسط مراجع به صورت نوعی پاسخ تجربه میشود.
* طبق این مفهوم، شناسایی نیازهای خود-ابژه مراجع مهمتر از تفسیر دادن است و درمانگر موظف است که در شرایط بالینی خاص، با حفظ موضع تحلیلی، نیازهای خود ابژه مراجع را شناسایی کند و تا حد ممکن آن ها را ارضا کند. پاسخدهی بهینه صرفاً شامل همکوکی همدلانه نیست بلکه شامل نگهداری فعلانه مانند مخالفت کردن با مراجع، محدود کردن او، پذیرش مسئولیت، به رسمیت شناختن حس منحصر به فرد بودن و پتانسیل خلاق او نیز میباشد.