امیلی دیکسون
امیلی دیکنسون، ظرافت و شکستنیبودن امید را اینگونه به ما خاطرنشان میکند: «امید چیزی است پَردار.» این رشتهی ظریف، که انسانها را زنده نگاه میدارد، هرگز نباید پاره شود. در روان درمانی، ما نه تنها چیزهایی را که بیمار در خودش میبیند، بلکه چیزهایی را که هنوز نمیتواند ببیند نیز می.پذیریم. ما با این کار ایمان و امید خودمان را وام میدهیم.
الكلى، مبتلا به اسکیزوفرنی، مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، و عقب افتادهی ذهنی مقولات و تشخیصهای پزشکیاند، اما افرادی که در پس این برچسبها پنهان شدهاند کیستند؟ یک درمانگر هرگز بیماری تشخیص داده شده را درمان نمیکند، بلکه قلب شکسته را، که عامل ایجاد آن است، درمان میکند. روزی یکی از انترنهای پزشکی با وحشت پیش یکی از همکاران من آمد و از او خواست از بیمارش بخواهد به بیمارستان بازگردد. آن بیمار، که خودبیمارانگار بود، در طی هفته قبل سه بار از آن انترن خواسته بود او را معاینه کند. انترن به بیمار گفته بود باید اطمینان حاصل کند او دچار حملهی قلبی نیست. بیمار با گریه از مطب او گریخته بود.
همکار من به آن بیمار تلفن کرد و از او خواست برای مشاوره به بیمارستان بیاید. وی با بیمار صحبت کرد و متوجه نکتهی مهمی در گذشتهی او شد: پسر او یک سال قبل به قتل رسیده بود. همکار من به آن بیمار گفت، «پزشک تو متوجه نشده که تو نه از یک حملهی قلبی، بلکه از یک قلب شکسته رنج میبری.» این بیمار به روان درمانی روی آورد و به سرعت بهبود یافت.
او با از دست دادن پسرش دیگر کسی را برای دوست داشتن نداشت،بنابراین برای برطرف کردن نیازهای «خودبیمارانگاریاش» به کار داوطلبانه در بیمارستان پرداخت، جایی که در آن کتاب پخش می کرد، برای بیماران کتاب میخواند و با آنها صحبت میکرد. بیمارها به پسرش تبدیل شده بودند و بیمارستان خانهاش، تا درمانگر به او کمک کرد قلب شکستهاش را التیام دهد.
ما به درمانگری نیاز نداریم که اعتقاد آسیب شناختی ما به ناامید بودن را تقویت کند؛ بلکه به راهنمایی نیاز داریم که ما را به امید واقعبینانه سوق دهد. زیرا حتی اگر درمانگر نتواند بالاترین امیدها را به ما دهد، حداقل میتواند ما را به بالاترین استعدادهای بالقوهمان رهنمون کند.
وقتی که هیچ امیدی نداریم، در واقع با دفاعهایی که نمی بینیم و دروغهایی که نمیتوانیم تشخیص دهیم کور شدهایم. ناامیدی، هر چقدر هم که آن را منطقی جلوه دهیم، امتناع ما را از رابطه برقرار کردن با توانایی و ظرفیتی نشان میدهد که زیر آسیب دفن شده است. کشف آن جوهر و ذات پوشیده و نهان هنر و موهبت گوش دادن است. اگر ذات پنهان افراد را فراموش کنیم و به دنبال آن نباشیم، امید میمیرد.
درمانگر به ما کمک میکند راهی به سوی امکانات جدید بیابیم. هر چقدر هم که خود را محدود کنیم، درمانگر همچنان میتواند دریابد چگونه میتوانیم از آن محدودیتها گذر کنیم. نا امیدی فعلی ما تنها حاصل نیم نگاه ناقص ماست، زیرا مابقی ما در بیرون از دفاعهایمان زندگی می کند. ایمان درمانگر به ما به این معنی است که او چیزی را می بیند که ما نمیبینیم: کسی که در ماورای چشم بندهای خود هستیم.روان درمانی به ما کمک میکند خود را ببینیم، آن گستره و وسعتی که بیرون از تصویر ما از خود وجود دارد. با رهایی از توهمات خود میتوانیم نگاهی به آنچه هستیم بیندازیم و به اعماق خود گوشفرادهیم.
دروغهایی که به خود میگوییم
✍:جان فردریکسون