نسبت فلسفه واختلال روان
نسبت فلسفه واختلال روان
نسبت فلسفه و اختلال روان ۴-ویتگنشتاین در کتاب پژوهش های فلسفی، بحثی را تحت عنوان بیماری فلسفه پیش می کشد. بیماری فلسفه یا به تعبیر ویتگنشتاین، سردرگمی های فلسفی، زمانی روی میدهد که منطق بازیهای زبانی و ساز و کار زبان در افرینش حقیقت فراموش می شود، یا به تعبیر او زمانی روی میدهد که زبان به مرخصی می رود. سردرگمی فلسفی یا بیماری فلسفه، تورم یا آماس هایی در ذهن است که ناشی از برخورد تفکر با مرزهای زبان ایجاد می شود. ویتگنشتاین زبان را چونان شهر توصیف می‌کند؛ همچنان که هر شهر دارای بخش های قدیمی تر و جدید تر است، زبان نیز واجد چنین ساختارهایی است. بخش های قدیمی تر زبان، گزاره هایی هستند که در مراحل پیشین تر زبان اموزی، اموخته می شوند و مقوم ها یا شاکله شناختی ما را تشکیل می دهند. گزاره ها یی چون "من وجود دارم"، "من هیچگاه در کره ماه نبوده ام"، "زمین وجود دارد"، از این دست هستند. (گزاره های وجود شناسانه یا سویه انتولوژیک). بخش های جدیدتر زبان، گزاره هایی هستند که در مراحل بعدتر زبان اموزی، اموخته می شوند و بیشتر بر کیفیات و کمیات شناخت، دلالت میکنند. گزاره هایی چون" من خوشبخت هستم"،" او انسان صادقی است"،" فاصله زمین از کره ماه زیاد است" از این دست هستند. (گزاره های شناخت شناسانه یا سویه اپیستمولوژیک). به تعبیر ویتگنشتاین، سردرگمی های فلسفی یا بیماری‌های فلسفی، ناشی از اعوجاجات و انحرافاتی در شیوه به کارگیری گزاره های زبانی در جنبهِ وجودشناسانه یا شناخت شناسانه هستند. به بیان دیگر به کارگیری اشتباه گزاره ها در کانتکست معنادار خود، سردرگمی یا بیماری فلسفه را ایجاد خواهد کرد. (واژه اشتباه در اینجا براساس منطقِ درون بازی تعیین می شود و اعتبار خود را از حقیقتی خارج از منطق بازی نمی گیرد). به نظر میرسد که دستکم در برخی از بیماریهای روان، شباهتهایی ساختاری با بیماری فلسفه وجود دارد. -سایکوز واجد اختلالاتی در بخش های هسته ای و مقوم های شناختی زبان است. به بیان دیگر انحرافی در بیانِ زبانی ِ هستی و نیستی پدیده ها ایجاد می شود در حالیکه در بازی زبانی رایج، چنین ارزیابی نمی شود. به عنوان مثال فرد یک سری از پدیده ها را به لحاظ وجودی انکار می کند یا تایید می‌کند. -نوروز واجد اختلالاتی در بخش های جدیدتر زبان است که به بیان چیستی و چگونگی پدیده ها می پردازد. به بیان دیگر، فرد یک پدیده را به لحاظ زبانی، غم انگیزتر، تروماتیک تر یا اضطراب زا تر، توصیف و ارزیابی می کند، در حالیکه در بازی زبانی رایج چنین ارزیابی نمی شود. ویتگنشتاین بر این باور بود که تاکنون فیلسوفان به تبیین و توضیح پرداخته اند و تاکید میکند که کار فیلسوف نه تبیین و توضیح، بلکه توصیف و ترسیم است. به زعم او سردرگمی های فلسفی با توصیف و گشایش بازی زبانی و نشان دادن ِ کاربردهایِ مختلفِ واژگان در بازی‌های زبانی ِ متفاوت، مرتفع می شوند، نه اینکه پاسخ داده شوند، بلکه به تعبیر ویتگنشتاین "چون حبه قند اب می شوند".